A.G

A.G

منوي اصلي

آرشيو موضوعي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 154
بازدید دیروز : 206
بازدید هفته : 516
بازدید ماه : 3018
بازدید کل : 105166
تعداد مطالب : 329
تعداد نظرات : 16
تعداد آنلاین : 1


حکایت زندگی

 در زمان‌های‌ دور ، مرد خسیسی زندگی می كرد. او تعدادی شیشه برای پنجره های خانه اش سفارش داده بود. شیشه بر ، شیشه ها را درون صندوقی گذاشت و به مرد گفت باربری را صدا كن تا این صندوق را به خانه ات ببرد ، من هم عصر برای نصب شیشه ها می آیم. از آنجا كه مرد خسیس بود ، چند باربر را صدا كرد ولی سر قیمت با آنها به توافق نرسید. چشمش به مرد جوانی افتاد ، به او گفت اگر این صندوق را برایم به خانه ببری ، سه نصیحت به تو خواهم كرد كه در زندگی بدردت خواهد خورد.

باربر جوان كه تازه به شهر آمده بود ، سخنان مرد خسیس را قبول كرد. باربر صندوق را بر روی دوشش گذاشت و به طرف منزل مرد راه افتاد. كمی كه راه رفتند ، باربر گفت : بهتر است در بین راه یكی یكی سخنانت را بگویی. مرد خسیس كمی فكر كرد ، نزدیک ظهر بود و او خیلی گرسنه بود. به باربر گفت : اول آنكه سیری بهتر از گرسنگی است و اگر كسی به تو گفت گرسنگی بهتر از سیری است ، بشنو و باور مكن.
باربر از شنیدن این سخن ناراحت شد زیرا هر بچه ای این مطلب را می دانست. ولی فكر كرد شاید بقیه نصیحتها بهتر از این باشد.

همینطور به راه ادامه دادند تا اینكه بیشتر از نصف راه را سپری كردند. باربر پرسید : خوب نصیحت دومت چه است ؟ مرد كه چیزی به ذهنش نمی رسید ، پیش خود فكر كرد که ای كاش چهارپایی داشتم و بدون دردسر بارم را به منزل می بردم. یكباره چیزی به ذهنش رسید و گفت : بله پسرم نصیحت دوم این است ، اگر گفتند پیاده رفتن از سواره رفتن بهتر است ، بشنو و باور مكن. باربر خیلی ناراحت شد و فكر كرد ، نكند این مرد مرا سر كار گذاشته ولی باز هم چیزی نگفت !
 

 

 
 
 
دیگر نزدیك منزل رسیده بودند كه باربر گفت : خوب نصیحت سومت را بگو ، امیدوارم این یكی بهتر از بقیه باشد. مرد از اینكه بارهایش را مجانی به خانه رسانده بود خوشحال بود و به مرد گفت : اگر كسی گفت باربری بهتر از تو وجود دارد ، بشنو و باور مكن. مرد باربر خیلی عصبانی شد و فكر كرد باید این مرد را ادب كند ، بنابراین هنگامی كه می خواست صندوق را روی زمین بگذارد آنرا ول كرد و صندوق با شدت به زمین خورد ، بعد رو كرد به مرد خسیس و گفت اگر كسی گفت كه شیشه های این صندوق سالم است ، بشنو و باور مكن !!!

 




نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نويسنده: alireza ghaffarian تاريخ: پنج شنبه 13 بهمن 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

کپی برداری فقط با ذکر منبع مجاز می باشد / a.g.loxbog.com تمامی حقوق محفوظ و متعلق است به

ابزار پرش به بالا